سبد خرید شما خالی است.
سکوت کوچه را طنین گام های دو اسب، درهم می شکند. دو سایه، دو اسب، دو سوار از دو سوی کوچه به هم نزدیک می شوند. از آسمان، حرارت می بارد و از زمین آتش می روید. سایه ها لحظه به لحظه دامان خود را جمع تر می کنند و در آغوش کاهگلی دیوارها فروتر می روند. در کمرکش کوچه، عده ای در پناه سایه بانی خود را یله کرده اند، دستارها از سر گرفته اند، آرنج ها از پشت بر زمین تکیه داده اند تا رسیدن اولین نسیم خنک غروب، وقت را با حرف و نقل و خاطره بگذرانند. سایه های دو اسب، متین و سنگین و با وقار به هم نزدیک تر می شوند. نه تنها دو سوار، که انگار دو اسب نیز همدیگر را خوب می شناسند.