جان داستان هر مملکتی از روایت های زبانی آغاز میشود و مملکتی که روایت های زبانی اش، در هر عصری به فراخور همان عصر مکتوب نشده باشد، ادبیات داستانی اش جان ندارد. هنوز هم اگر پدربزرگی، مادربزرگی، عزیز سالخورده ای برای نوه هایش، کوچکترهایش از آل بگوید، از جن بگوید این کوچکترها پلک نمیزنند، گوش میسپارند به فانتزی سیاهی جذابتر از هری پاتر ها و ارباب حلقه ها و... حالا که دیگر بزرگترها داستان نمی گویند و اگر بگویند کوچکتر حوصله ی شنیدن ندارد تکلیف چه میشود؟ نه اینکه اولین نویسنده ای باشم که به فکر نوشتن داستان از این دستمایه های وحشت ادبیات داستانی ایرانی افتاده باشم، نه. به فکر تغییر مختصاتشان افتادم تا همه جا یک شکل نباشند که نشوند دروغی که آنقدر یک شکل گفته شد که همه باورش کردند. من میراث دار بودم و میراثم روایتهای زبانی گذشتگان... (رامبد خانلری)