سبد خرید شما خالی است.
تاجماه ـ وقتی به خودم نگاه کردم ترسیدم... دیدم مثل گلاب منو تو یه شیشه ی سبز و شکننده ریختن... اون وقت این شیشه رو یک مرد آروم و بی سروصدا زیر سر داریش قایم کرده تا هر وقت سرحال بود اونو بو کنه... اما من دستامو واز کردم و شیشه رو شیکستم. برگرفته از نمایشنامه ی تاجماه بتول خانم ـ کجا پاشم برم؟ اینجا خونه ی منه. این زندگی مال منه. هرجا برم یه روز مهمونی دو روز مهمونی روز سوم باید برگردم سرِ خونه و زندگیِ خودم. برگرفته از نمایشنامه ی عروس مارگیر ـ همین حالا این حیوون به همه ی ما می گه کی راهش از راهِ حق جدا شده... پاشو رفیق... پاشو... خدا نیش تو رو بی خودی نیافریده. پاشو به این مردم حالی کن که کَلَکْ می زنن. برگرفته از نمایشنامه ی هوای مقوایی.