سبد خرید شما خالی است.
وایلی آرزو دارد کلانتر شهر شود. پدرش که روزنامه نگار است، او و مادر و خواهرش را از شهری به شهری می برد و هر جا روزنامه ی جدیدی چاپ می کند. بعد از سال ها، وقتی وایلی یک پسر سیزده ساله است، بالاخره از خانه به دوشی خسته می شوند. پدر دار و ندارشان را می فروشد و بلیت کشتی می خرد برای سفر به شهر آفتاب. کوهستان شارلاتان در همین شهر آفتاب است. جایی که امیدوارند پدربزرگ پولدار وایلی، کاپیتان تاگل، منتظرشان باشد. اما در کوهستان شارلاتان یک کشتی به گل نشسته و یک عالم ماجراهای باورنکردنی و عجیب وغریب غافلگیرشان می کند. بااین همه وایلی قدم قدم به آرزوهایش نزدیک می شود.