داستانی بامزه و در عین حال غم انگیز؛ رمانی پر شور درباره ی پدران، پسران و اوتیسم.
«داستانی احساسی و تعالی بخش از عشق و فدارکاری. شخصیت هایی پیچیده و توصیفی خارق العاده دست به دست هم می دهند و قصه ای صادقانه و بی پرده از فراز و فرود بزرگ کردن کودکی مبتلا به اوتیسم به تصویر می کشند.» واشنگتن پست: «رمانی به شدت تأثیر گذار… این کتاب پیش از آن که به صفحه ی آخر برسید، بارها قلبتان را می شکند و التیام می بخشد.» ایندیپندنت: تجربه ی نویسنده از بزرگ کردن کودکی مبتلا به اوتیسم باعث خلق اشتوم شد؛ کتابی با طنزی تلخ و داستانی احساسی بن جول دیگر تسلیم شده است. پسر ده ساله اش جونا به اوتیسم مبتلاست و تابه حال حرف نزده. بن و همسرش اما سخت در تلاشند تا با این قضیه کنار بیایند. آن ها تصمیم می گیرند به شکلی نمایشی از هم جدا شوند؛ تصمیمی استراتژیک و البته نه چندان عاقلانه! از طرفی، مسأله ی دادگاه مربوط به جونا مطرح است، دادگاهی برای تصمیم گیری درباره ی آینده ی تحصیلی او. پدر و پسر مجبور می شوند که به خانه گئورگ پدر پیر و بداخلاق بن نقل مکان کنند. خانه کوچکی در شمال لندن میزبان سه نسل از مردان این خانواده است: یکی از آن ها نمی تواند حرف بزند و آن دو دیگر نمی خواهند حرف بزنند…