برای درمان سندرم ضربۀ عشقی، دکتر راس توضیح کامل آن را ضروری میداند. هنگامی که برای اولین بار عبارت سندرم ضربه عشقی را از او شنیدم، نظرم را جلب کرد. همانند مطالعه اولیه او دربارۀ معتادان، در سندرم ضربه عشقی هم مطالعاتی که واکنش رنج و حالات این افراد را توصیف کند در دسترس نبود و در هیچ کجا نتوانسته بود آنچه را طی تجارب بالینیاش کسب کرده بود پیدا کند. جالب این جاست که بارها توصیف سندرم ضربۀ عشقی را در آهنگ ها، فیلمهای سینمایی و ادبیات داستانی دیده بود؛ در واقع از واکنش افراد به سندرم ضربۀ عشقی آموخته بود تا بتواند در این زمینه به مفهومسازی بپردازد. علاوه بر این، من هم مراجعانی داشتهام که به نظر میرسید از این سندرم رنج میبرند و با این موضوع موافقم که با فقدان پیشینه پزشکی درباره بیماری قلب شکسته مواجهیم. تحت تأثیر مبحث تکامل رفتاری، دکتر راس پیشنهاد خوبی را مطرح میکند؛ مبنی بر این که تهدید علایق عشقی در واقع تهدیدی برای بقای ژنها و انتقال آن به نسل آینده است. به اعتقاد او، برای مغز ما این تهدید به مثابه مرگ است؛ بنابراین هشدار دهندههای مغزی (برای مثال قسمتی از سیستم لیمبیک مانند آمیگدال) فعال میشود و به دنبال آن رویدادهای دیگر مغزی زنجیروار اتفاق میافتد؛ در نتیجه در افراد آسیبپذیر سندرم ضربۀ عشقی ظهور میکند.