کتاب «ادوینا دایناسوری که خبر نداشت منقرض شده» درباره دایناسوری است که به همه کمک می کند و برای بچه ها کلوچه درست می کند. همه ادوینا را دوست دارند جز یک پسر به نام رجینالد ون هوبی دوبی. او می خواهد به همه ثابت کند که دایناسورها منقرض شده اند. پس برای تکلیف کلاس اش، یک گزارش از انقراض دایناسورها می دهد. اما بچه ها اهمیتی نمی دهند و از کلاس بیرون می روند تا ادوینا را ببینند و کلوچه های اش را بخورند. رجینالد که ناراحت است خود ادوینا را به کلاس می برد و از دلیل های انقراض اش می گوید. ادوینا متوجه می شود که منقرض شده و رجینالد راست می گوید اما برای ادوینا مهم نیست و دوباره شاد برمی گردد به میان مردم. این بار دیگر برای رجینالد هم مهم نیست و او هم با ادوینا دوست می شود.
این کتاب به کودکان می گوید که مهم نیست کسی را دوست نداشته باشید اما سعی نکنید او را آزار دهید و دوست نداشتن بهتر از تنفر است. به کودکان نشان می دهد که اگر کسی شما را دوست نداشت، اهمیتی ندارد شما خوب بودن و مهربانی را انتخاب کنید.