سبد خرید شما خالی است.
کتاب «من صندلی نیستم!» داستان زرافه ای است که همه او را با صندلی اشتباه می گیرند و او تلاش می کند جلوی این زورگویی را بگیرد.
زرافه در اولین روزی که وارد جنگل می شود انتظار این برخورد را ندارد. همه فکر می کنند او یک صندلی است و رویش می نشینند. زرافه برای پایان دادن به این وضعیت یک صندلی چوبی می سازد، اما باز هم جانوران جنگل و حتی انسان به زرافه بودن او بی توجه هستند. تا این که یک شیر روی او می نشیند. شیر گرسنه است و منتظر است اولین جانوری که می بیند را بخورد. زرافه از ترس جانش طاقت می آورد، اما آخر سر به شیر هم می گوید که یک زرافه است. شیر اما هنوز فکر می کند او صندلی است و آن هم یک صندلی سخنگو! و پا به فرار می گذارد. در آخر زرافه داستانش را برای دوستانش تعریف می کند، در حالی که خودش هم بی توجه روی لاک پشتی که صندلی نیست نشسته است.