سبد خرید شما خالی است.
یک روز فروغ پرسید: کی ازدواج می کنیم؟ گفتم: اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های اب و برق و تلفن و قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولر ابی و بخاری و ابگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمه نان از کله سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم و تو به جای عشق باید دنبال اشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و میهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباس شویی و جارو برقی و اتو و فریزر و فریزر و فریزر باشی. هر دومان یخ می زنیم.