روان درمانگری کاری است که مستلزم درک و دریافت همدلانه احساسات طرف مقابل است. رابطه اولیه با مادر اساس درک عاطفی را تشکیل می دهد. مادر با درک احساسات کودک، دریافت احساسی را به او آموزش می دهد. اما در مواردی، مادر قادر به انجام این کار نیست و خود او برای درک هیجانات و احساساتش نیازمند کودکش می شود. این مسیر معکوس، در روان کودک اثرات جدی بر جای می گذارد.
کتاب «در جستجوی کودک فراموش شده» به تأثیر شرایطی می پردازد که در آن کودک مجبور است برای کمک به مادر، زودتر از موقع رشد کند و نیازهای خود را به فراموشی بسپارد. روند شکل گیری شخصیت چنین فردی به شدت تحت تأثیر این موضوع قرار می گیرد. فرد شکنندگی هایی پیدا می کند و در مواردی قدرت خود را برای تغییر اوضاع، بیش از آنچه در واقع هست، تخمین می زند. اما همین الگو می تواند او را به روان درمانگر شدن بکشاند. فرد دست به کار درمان روانی می زند تا آنچه را برای مادر خود انجام داده (یا موفق به انجام آن نشده) را برای دیگران هم انجام دهد.
آلیس میلر نویسنده مشهور سوییسی، که پویایی رابطه معکوس با مادر را در این کتاب مورد بحث قرار می دهد، با تحقیق بر روی آثار نویسندگان و هنرمندانی چون ویرجینیا ولف، کافکا، هرمان هسه، هنری مور و بسیاری دیگر، متوجه تأثیر اتفاقات ناگوار کودکی بر روی دست نوشته ها و خلق آثار آنان شد. وی رابطه اثر روانشناختی میان این دو را در این اثر به خوبی به نمایش گذاشته است.
در تجربه مبارزه با بیماریهای روحی آموختهایم که تنها یک سلاح داریم: کشف حقیقت تاریخچه عاطفی منحصر به فرد کودکیمان. اما آیا این امکان وجود دارد خود را به طور کامل از توهمات برهانیم؟ تاریخ نشان میدهد آنها همه جا رخنه میکنند. زندگی ما انباشته از همه آنها است. شاید به این دلیل که حقیقت همواره برای ما غیر قابل تحمل است. در همان حال حقیقت به اندازهای ضروری است که فقدان آن ضرر و زیان بسیاری به همراه دارد و به مثابۀ یک بیماری خطرناک بروز میکند. برای حفظ یکپارچگی و دوری از این خسران و برای کشف حقیقت شخصی خود، باید زمانی طولانی صرف کنیم؛ حقیقتی که بدون قرار دادن خود در سپهری آزاد کشف نخواهد شد و دورانی سخت و دشوار را به ما تحمیل خواهد کرد و اگر بر آن باشیم تا به جای پیمودن این مسیر، با خرد معنوی به آرامش دست پیدا کنیم به خود فریبی و توهم دچار خواهیم شد. آسیبهای دوران کودکی ترمیمپذیر نیستند، چرا که ما قادر به تغییر گذشته نیستیم؛ اما میتوانیم خود را دگرگون و ترمیم کنیم. میتوانیم با انتخاب نگاهی دقیق به دانش اندوخته درونمان و نزدیک کردن آن به آگاهیمان، انسجام از دست رفته را بازیابیم.