در آن زمان، استدلال من نیز همین بود. طبق تئوری کلی آینده نگری، سهام هایی که نوید رشد و پویایی آتی را می دهند، باید بهتر از سهام های دیگر عمل کنند. سهام مطلوبی که موجب پیشرفت می شود ممکن است طی بیست سال، ارزشش بیش از بیست برابر شود. می دانستم که این سهام ها سبک خاصی دارند. درست مثل مد لباس خانم ها و برای رسیدن به موفقیت، می بایست به دنبال سهام های مد روز می رفتم. همان طور که مد لباس های خانم ها هر دو سه سال یک بار تغییر می کند به طور مثال قد دامنشان یکی دو اینچ کوتاه تر یا بلندتر می شود. نوع و سبک سهام ها نیز تغییر می کند. سرمایه گذاران پیشرو تا زمانی سرمایه گذاری می کنند و در بازار باقی می مانند که مد حاکم باشد. به محض ناپدید شدن مد، این سرمایه گذاران به تدریج از بازار خارج می شوند و سرمایه شان را صرف سهامی با سبک جدید می کنند. می دانستم که باید مشتاقانه از تغییرات مد پیروی کنم در غیر این صورت همچنان صاحب سهام های از مد افتاده می ماندم در حالی که سهام های به روز بازار را تصرف می کردند؛ یا باید به فرصت های پیش رو پشت پا می زدم و منتظر یک حادثه شورانگیز مثل عصر طلایی می ماندم.
مالکیت یک محصول اسطوره ای مانند اتومبیل پرنده خیلی دور از تصور نیست و همه برای سرمایه گذاری بر سهام چنین شرکتی هجوم می آورند. هم اکنون دو مرد در ارگون در حال کار کردن بر روی مبدل اتومبیل های مسابقه ای هستند، تا نسل جدیدی از اتومبیل های پرنده را ابداع کنند. زمانی که بازار آماده پذیرش این محصول شود و شرکتی آن را به تولید انبوه برساند، اتومبیل پرنده جایگزین اتومبیل های قبلی می شود و سهام آنها سقوط می کند و از مد می افتد.