سبد خرید شما خالی است.
وقتی سارا به بیمارستان مین شرقی رسید یک ربع از 12 ظهر گذشته بود. پرستاری که پشت میز پذیرش بود به چهره ی بی رنگ و گرفته ی او نگاه کرد، ظرفیتش برای شنیدن حقایق بعدی را تخمین زد و گفت که جانی هنوز زیر جراحی است. و اضافه کرد که پدر و مادر جانی هم در سالن انتظار هستند.
سارا گفت: "ممنون" و به جای چپ به سمت راست پیچید. در فضای بیمارستان گیر افتاده بود و باید به عقب بر می گشت.