چهره چخوف چه چهره اى است؟ یا به سخن درست تر، چخوف کیست؟ آیا او روحى آرام و رنجیده است؛ یا ناظرى دانا با لبخندى مشتاق بر لب و قلبى دردمند در سینه؛ یا آدمى بدبین و بى اعتنا که به پوچىِ زندگى اعتقادى راسخ دارد؛ یا هنرمندى است آکنده از نوعى یأس فلسفى که در هاله اى از کیفیتى جذاب پوشیده شده؟
از نظر ظاهر، چخوف مرد میان سالى است که چهره اى موقر دارد با خطوطى حاکى از خستگى که عمیقاً بر چهره لاغر و پریده رنگش حک شده؛ چشمان متهم کننده او در پسِ عینکى پنسى کمابیش پنهان است؛ ریشى کم پشت دارد و لب هایش به گونه اى دردآلود بر هم فشرده شده است. ناباکف او را قهرمان دو صد متر داستان نویسی می خواند. شوخی با نویسنده ای که ریه های ضعیفی داشت، یا پزشکی که در جستجوی هوای پاکیزه دایمأ محل اقامتش را در خاک روسیه بزرگ تغییر می داد؟نوشتن یک رمان بلند در حد اعلای کیفیت نویسندگان طراز اول قرن نوزدهم کاری بود که دست کم به چهار پنج سال وقت نیاز داشت. امیل زولا که سریع و پرکار بود همین مقدار وقت بر سر هر کدام از رمان هایش می گذاشت، تازه مرد نکته سنج و باریک بینی مثل اسکار وایلد می گفت: موسیو زولا عزمش را جزم کرده که حوصله ما را سر ببرد. فلوبر،استاندال، تولستوی، و حتی داستایوسکی، که وسواس و انضباطش همیشه در گرو بدهی های معوقه بود، تلاش زیادی می کردند که حوصله خواننده را سر نبرند. بیشتر اوقات موفق می شدند و بیشتر اوقات وقت بیشتری هم صرف کار خود می کردند. در قرن بیستم از حجم رمان های بزرگ تا حدودی کاسته شد.با این حال نویسنده ای مثل ریموند کارور درست به علت مشکلات جسمی شبیه چخوف طرف داستان بلند حتی از نوع کوتاهش نمی رود. این حرف ظالمانه است اما شاید اگر چخوف ریه های سالمی داشت داستان کوتاه هرگز به این درجه اهمیت و ارتقا نمی رسید. کارور هم با آن گرفتاری های پایان ناپذیر مالی و ضعفی که در مقابل الکل داشت رسیدن به نتیجه در کوتاه مدت را انگیزه ای قوی برای نوشتن داستان کوتاه می دانست. اما این دلیل مهمی در نوشتن داستان کوتاه نیست. بشویتس سینگر، سائول بلو، سالینجر و آپدایک داستان های کوتاه و نیمه بلند دقیق وپاکیزه ای نوشته اند. این داستان ها هر کدام دست کم به اندازه بخشی از رمان وقت و نیرو صرفشان شده است. در عرصه داستان کوتاه، چخوف همه زمینه ها را آزمود. و این همه برای او با سادگی شگفت انگیز سبک مخصوص خودش میسر شد. امروز که داستان های او را می خوانیم فکر می کنیم جز این شیوه معرکه چطور می توان چنین طراوتی را در حوادث داستان و روابط اشخاص وارد کرد.