در روزگاران قدیم حضرت یوسف (ع) در کنعان، واقع در کشور فلسطین، به دنیا آمد. شبی یوسف (ع) در خواب دید که ماه و خورشید و یازده ستاره به او سجده می کنند. وقتی او خواب خویش را برای پدر بازگو کرد، پدر به او گفت: تعبیر این خواب در بزرگسالی تو اتفاق خواهد افتاد. ماه و خورشید من و مادرت هستیم و یازده ستاره برادرانت هستند. از آن پس یوسف نزد پدر عزیزتر شد. برادران بزرگ تر که به او حسادت می کردند، مخفیانه او را در چاهی انداختند. حضرت یوسف (ع) توسط کاروانی که به مصر می رفت از چاه بیرون آورده و به عنوان برده فروخته شد. اما سال ها بعد یوسف (ع) توانست در مصر به مقام بالایی برسد. کمی بعد برادران وی برای تهیه ی آذوقه به مصر آمدند. یوسف (ع) خود را به آن ها معرفی کرد و از آن ها خواست یعقوب (ع) و همه ی خانواده را برای زندگی به مصر بیاورند. سرانجام حضرت یعقوب به همراه پسران و خانواده اش به طرف مصر حرکت کرد. حضرت یوسف (ع) به استقبال آن ها رفت. پدر و مادر و یازده برادر یوسف (ع) همگی به او احترام گذاشتند و خواب دوران کودکی حضرت یوسف (ع) تعبیر شد.