سبد خرید شما خالی است.
کارآگاه برلاخ، که از سرطان رنج می برد و فقط یک سال فرصت زندگی دارد، به دنبال حل معمای مرگ بهترین افسرش، اشمید و محاکمه ی جنایتکاری است که سال ها پیش با او شرط بسته آدم بکشد بی آن که قانون بتواند مشتش را باز کند. برلاخ برخلاف قهرمان های امریکایی و اروپایی رمان های پلیسی پیرمردی مریض احوال است و اگرچه انتظار مرگ را می کشد، سرشار از شور زندگی است. محور دو رمان پلیسی دورنمات قاضی و جلادش و سوء ظن- دو موضوع است: یکی آرزو را به جای واقعیت گرفتن (و در حسرت دنیایی به سر بردن که بی معنا و غیر عقلایی نباشد)، و دیگری کوشش برای حل مشکلی که دین همیشه با آن روبرو بوده، یعنی وجود خبث و شر ناب.