دکتر هامر برای اثبات نظریه خود از یک سو با تحسین و پذیرش بیماران و از دیگر سو با مخالفت شدید جامعه پزشکی روبرو است. چنان که برخی کشورها از او استقبال و در رشته های مختلف پزشکی همچنان به او دکترای افتخاری اعطا می کنند، ولی در برخی محافل دیگر مورد طعن و انتقاد شدید قرار می گیرد و در عین حال صفحات خبری روزنامه های نیمی از اروپا نیز حاوی اخبار و حوادث مربوط به او است.
دکتر هامر متخصص غدد و پژوهشگری بزرگ است؛ تنها نام وی کافیست تا دنیای پزشکی در برابرش سر تعظیم فرود آورد.
نتیجه تحقیقات او در درمان بیماری فرساینده سرطان ستون های رسمی و آکادمیک را به لرزه در آورده است. این که چرا سهام داران بزرگ دنیای دارو سازی با تحقیقات او بشدت مخالفت می کنند سوالی است که در ذهن بسیاری از افراد وجود دارد.
چگونه ممکن است که بیماری ای به سختی و هولناکی سرطان فقط عکس العمل مغز در برابر ضربه های روحی و روانی باشد؟ به نظر دکتر هامر، برای درمان سرطان فقط کافی است که این ضربه های روحی را شناسایی و برطرف کنیم؛ در این صورت مغز عملکرد خود را وارونه می کند و دست به ترمیم آن سلول هایی می زند که قبلا فرمان تکثیر آنها را صادر کرده بود. چگونه می توان در اسرع وقت به منشأ این ضربه و بحران روانی پی برد؟