لیبرالیسم به فهم روابط خارجی کمک می کند با تأکید بر اینکه چگونه افراد و باورها و آرمان هایی که از آن دفاع می کنند، از قبیل (حقوق بشر آزادی و دموکراسی)، نیروهای اجتماعی (سرمایه داری، بازارها)، نهادهای سیاسی (دموکراسی، نمایندگی) می توانند تأثیرات مستقیمی در روابط خارجی داشته باشند. لیبرالیسم در زمینه نقش تعیین کننده ساختار سامانه تک قطبی، دو قطبی یا چند قطبی و فرض هژمونی دولت بازیگران عقلانی مادی و یکپارچه با مفروضات رئالیسم ساختاری تفاوت دارد. لیبرالیسم برای درک کنش دولت به درون آن می نگرد و بر این باور است که نهاد ها، منافع و ایده های متغیر در کنش دولت ها تأثیر گذار است. از این رو لیبرالیسم مطالعه سیاست مطالعه بین الملل را پیچیده می کند. اما لیبرالیسم پیش بینی های بهتری نیز از رفتار سیاست خارجی ارائه می دهد و برداشت های مدرن از سیاست خارجی اخلاقی را دربر می گیرد. دویل (۱۹۹۷)
این فصل با تعریف منظور متفکران از لیبرالیسم آغاز می شود، سپس به توصیف ویژگی های عمده سیاست خارجی لیبرال پرداخته می شود و نشان داده می شود چگونه سه مکتب سیاست خارجی، لیبرال اصول و نهادهای لیبرال را به برون دادهای سیاست خارجی پیوند می دهند. این فصل با تأملاتی در مورد حفظ و گسترش منطقه صلح لیبرال در حالی که از جنگ به جهان غیر لیبرال ممانعت می کند خاتمه می پذیرد.
مقدمه مترجمان
نکاتی پیرامون نویسندگان کتاب
مقدمه (استیو اسمیت، امیلیا هدفیلد، تیم دان)
بخش اول: تحلیل سیاست خارجی
فصل اول: تاریخ و تکامل تحلیل سیاست خارجی
فصل دوم: رئالیسم و سیاست خارجی
فصل سوم: لیبرالیسم و سیاست خارجی
فصل چهارم: سازه انگاری و سیاست خارجی