این کتاب کوششی است برای گردآوری آن قطعه های پراکنده و کنار هم چیدن لحظه های فراموش ناشدنیِ تاریخ مردمی که با زندگی دکتر مصدق پیوند یافتند. در این راه بیش از هر چیز به نوشته ها و گفته های خود دکتر مصدق تکیه شد و برای درک بیشتر اهمیت آن ها، توضیحاتی در متن یا در زیر نویس آوردم که منابع آن ها ذکر شده و اگر نشده از سوی این نگارنده افزوده شده که امیدوار است کوشش او قدمی باشد برای شناساندن این شخصیت اسطوره واری که از بالاترین قشر اشرافیت قاجار برخاست، به پاریس و نوشاتل رفت، به میان مردم بازگشت و الهام بخش اعتماد و آگاهی هزاران آدمی شد که در بن بست استعمارزدگی خویش تا یا مرگ یا مصدق پیش رفتند.
و در نخستین روزهای بهار آزادیِ پس از انقلاب، در پی دعوتی که روزنامه ها از مردم کرده بودند، رو دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۵۷، هزاران نفر، پیاده و سواره، از کوه و دشت، از تهران و شهرستان ها، در سکوتی زائرانه به سوی احمد آباد، تبعیدگاه و مزار دکتر مصدق سرازیر شدند. شاید با این آرزو دردل که کاش می توانستند مسیر تاریخ خود را از همان جایی پی بگیرند که ۲۵ سال پیش به دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری افتاده بود که گلش به قول نیما یوشیج، از خون و ز زخم بود.