خودم را ذاتا خواننده می دانم، همانطور که خبر دارید من دست به کار خطیر نوشتن زده ام، فکر می کنم آنچه خوانده ام، از آنچه نوشته ام، خیلی مهم تر است. چون آدم آنچه دوست دارد، می خواند، اما آنچه دوست دارد، نمی نویسد، بلکه آنچه از عهده اش بر می آید می نویسد.
این استعاره از فریدالدین عطار است یا عمر خیام یا حافظ یا یکی دیگر از شاعران بزرگ ایرانی. این شاعر از ماه صحبت می کند و آن را آینه زمان می نامد من فکر می کنم استعارۀ خیلی مناسبی است. اولا چون تصور آینه، درخشش و شکنندگی ماه را به ما القا می کند و ثانیا چون تصور زمان، ناگهان به یادمان می آورد که این ماهِ بسیار روشن که داریم به آن نگاه می کنیم، خیلی قدیمی است.
خوب، این روزها اگر کسی به ماجرایی بپردازد، می دانیم که به شکست منجر خواهد شد. وقتی قصر کافکا را می خوانیم، می دانیم که مرد هرگز وارد قصر نخواهد شد، به عبارت دیگر ما واقعا نمی توانیم خوشبختی را، موفقیت را باور کنیم، و این شاید یکی از کمبودهای عصر ما باشد.