"دانش های گوناگون و حتی فلسفه مشاهده و بررسی زندگی هستند اما هنر بازآفرینی خیال پردازانه ی آن است. شاید کلید حل معما در همین ماجرا بود. در بررسی های بیش تر روشن شد که چنین است. در دانش های گوناگون شما واقعیتی را بررسی می کنید که یا آن را تجربه کرده اید و یا می توانید تجربه اش کنید. به گفته ای، دانش ها به آن علت که واقعیتی را بررسی می کنند که به گونه ای به تجربه درآمده و یا درخواهد آمد، چیزی هستند همانند تاریخ و شامل همان زنجیره ی گذشت زمان می شوند. اما واقعیت در هنر باید نخست از صافی خیال پردازی بگذرد تا به تجربه درآید. به گفته ی دیگر، تجربه ی زندگی در هنر بسیار پیچیده و ناسرراست است. شما نمی توانید از زنجیره ی گذشت زمان در هنر به همان گونه بهره گیری کنید که در دانش از آن بهره می گیرید. علت این است که شما در دانش دارید زندگی و واقعیتی را بررسی می کنید که بیرون از ذهن شماست و شما تنها گواه آن هستید، اما ماجرا در هنر به گونه ی دیگری است؛ شما زندگی و واقعیت را در هنر بررسی نمی کنید بلکه بر اساس تجربیات و شناخت تان از زندگی دارید زندگی و واقعیت دیگری را می آفرینید که بر شالوده ی زندگی و واقعیت بیرون از ذهن بنا شده است و همانندی های بسیاری نیز با آن دارد. از این روی، اگر شما دارید در هنر این زندگی و این واقعیت را بازآفرینی می کنید، پس زمان را هم باید بازآفرینی کنید..."