سبد خرید شما خالی است.
خیلی شیطان بودم... ماهی های حوض را زنده زنده قورت می دادم. سگ ها و گربه ها با دیدن من راه خود را کج می کردند. توپ های من قاتل شیشه ها بودند. شیشه بر محل با من رفیق شده بود و برایم بستنی می خرید. پیرزن ها با دیدن من بسم الله می گفتند، تا این که آن اتفاق افتاد...