این مجموعه که محصول فعالیت پنج سال اخیر امین فقیری در حوزه ی داستان نویسی است، 10 داستان کوتاه را در بر می گیرد با مضمون و محتوای زندگی مدرن شهری. فقیری پیش تر با نوشتن داستان هایی روستایی و خصوصا مجموعه ی موفق دهکده ی پر ملال شهرت داشت، اما در این مجموعه نیز با نثری جذاب و شیوا برش هایی از زندگی شهری را پیش روی خوانندگان قرار می دهد و تجربه ای متفاوت را در کارنامه ی نویسندگی خویش ثبت می کند.
شب یا کوتاه کوتاه است یا طولانی. حد وسطی ندارد. همچنان که دردها از تاریکی استفاده می کنند و بر سر آدم هوار می شوند، عشق هم خروار خروار بر سر آدم می ریزد. صبح، زمان جدایی، اندوه سمجی روی گونه ها، درون چشم ها خوابیده بود. حزنش را می شد لمس کرد. از هر فرصتی برای نگاه کردن به من استفاده می کرد. کم کم می ترسیدم. معنای این چیزها را نمی فهمیدم. حالت چشم ها میل شدیدی به گریه داشت. کارهایم را که انجام دادم، خودم را به خیابانی کشاندم که دیروز او را در آن دیده بودم. آن چشم ها و آن موهای پرکلاغی لخت را. حضورش را حس می کردم، اما پیدا نبود. عطر بدنش منتشر بود. نمی دیدمش: حتماً فریاد زده بودم: سیمی. همه برگشته بودند و متعجب مرا نگاه می کردند. اسمی که در گوش تظاهرکنندگان نامأنوس بود. سیمی سیمی.