کفش های شیطان را نپوش شامل دو داستان بلند و یک داستان نسبتا کوتاه است. هرسه داستان فضای نسبتاً پراضطراب دوره ی جنگ و بعد از جنگ را به خواننده نشان می دهد. زبان در داستان ابزاری است که به راحتی خواننده را به متن ماجرا می کشاند. داستان آرامش انگلیسی نسبت به دو داستان دیگر منسجم تر است و به لحاظ روان شناختی و ساختاری از پایه ی محکمی برخوردار است.
در میانه ی جنگ، عشق نیز پا به پای شخصیت های داستان جلو می رود، عشق در این داستان ابزاری است که مردان را از خشونت و مرگ رها می کند و به شکلی متضمن تداوم زندگی است. مهرنوش دختری است که مردان زیادی شیفته اش هستند و اوست که مرگ را مدام به تاخیر می اندازد.
در دو داستان کفش های شیطان را نپوش و آرامش انگلیسی، زنان ابزار مردان هستند و مردان نیز ابزار جامعه ای پر تنش. داستان بلند کفش های شیطان را نپوش، بین ساختار داستان بلند و رمان معلق مانده است. نگاه دانای کل به نویسنده این امکان را داده که به دنیای درون و بیرون افراد بپردازد، اما این نگاه به تساوی پخش نشده، در قسمت آخر که امیر بازداشت می شود، نویسنده دیگر به خودش اجازه نمی دهد که دنیای امیر را بسازد و بیشتر از نگاه آذر جلو می رود. توصیف در داستان اول، گاه بریده از متن است. به عنوان مثال صفحه ی یازده، در وسط ماجرا به یک باره نویسنده چشم های آذر را توصیف می کند. آذر چشم های درشت داشت با موهای خرمایی. در این داستان بلند، عشق اولین قربانی است و بعد مردانی که هدف از جنگیدن شان مشخص نیست..