حسینیان در این کتاب سعی داشته تا همراه با نگارش داستان، به بخشی از دغدغه های فلسفی خود نیز بپردازد. وی در این مجموعه مناسبات و علایق اقشاری از جامعه پیرامونش را در لابه لای تمایلاتش به شناساندن دنیای درونی آدم ها، بیان کرده است. واگویه های درونی انسان امروز در نسبت با نوع تفکر امروزی درباره عشق و روابط میان آدم ها، از جمله محورهای مورد نظر وی در این مجموعه هستند. وی در یادداشتی در ابتدای این کتاب این گونه آورده است: پس همان آدم های اطراف، همان برادر و مادر و پدر، میتوانند نقش پوش فرزند و شریک و دوست شوند بر پهنه داستان. معشوق میتواند با همان عطر و اطوار اما در ریخت های گوناگون ظاهر شود. و آجر بهمنی دیوار خانه ای در محله دروس سر از آرک ورودی خانه ای در خیابان فرمانیه در آورد و تاب بسته در خیابان لاله زار به خانه ای وسیع در خیابان ایران نقل مکان کند در بخشی از داستان دو سانتی کج بود می خوانیم: دم غروب بود. خسته بودم و مزه ی سیگار بعد از کار در دهانم به تلخی میزد. فکر کردن به خرابی های رنوی فکستنی ام، صورتم را توی آینه ماشین دلخور می نمود.. توی آینه دیدمش. پرشیای مشکی کند کرد و در سمت چپ یا راست عقبش باز شد.. بهانه ای برای جاودانگی، از اول دو سانتی کج بود، سیگار دوم بعد از صبحانه، اول پرنده بد اقبال بود که گیر تو افتاد، خود خوری و چشمک نام برخی از داستان های این کتاب هستند.