دنیای غول ها همین جا روی زمین است. آن ها همه جا هستند در شهرها و حتی خانه های ما. اما چون پشت پرده ای نامرئی به نام پرده ی اسرار زندگی می کنند نمی توانیم آن ها را ببینیم. همان طور که غول ها ما را نمی بینند. چند سال پیش پرده ی اسرار را پیدا کردم. گوشه ای از آن را کنار زدم و وارد دنیای غول ها شدم. دنیایی که خیلی ها از آن می ترسند. اما واقعیت این است که دنیای غول ها برخلاف دنیای ما انسان ها ترسناک نیست، چون در آن جا نقش لباس ها احساس قلب ها را نشان می دهند و غولک های توپی از کله بیرون می پرند که می شود فکرها را دید!
وقتی وارد دنیای غول ها شدم، بچه غولی به دنیا آمد به نام اسپریچ. او کسی است که پرده ی اسرار را کنار می زند و آن وقت ترس و وحشت دنیای غول ها را خواهد گرفت. چون آن ها دوپایی را میبینند که شاخ ندارد و احساس قلب و فکرهایش دیدنی نیست!
افسانه ی اسپریچ، افسانه ی رودررو شدن غول ها با انسان هاست.