سبد خرید شما خالی است.
... او بعد از عمری اظهار فضل برای صغیر و کبیر و ادعای روشنفکری دچار مضحک ترین اتفاق زندگی اش شده بود. زن سابقش زمانی همکلاس دانشگاهش بود و به نوعی همفکر و همراه کلی از ماجراجویی های یک دانشجوی تاریخ هنر با تمام اداهایی که حتی حالا خودش هم به آن ها می خندید. تازه آن موقع سنی نداشت، ولی حالا در مرز میانسالی و زمانی که کلی مرید داشت و حرفش در مجامع هنری، آن هم از نوع مرغوبش خریدار، چطور می توانست بگوید که عاشق دختری شده است که دو طبقه بالاتر از او در آن برج دوازده طبقه ساکن است...