سبد خرید شما خالی است.
اکنون در بیست وچند سالگی ام، فکر که می کنم، می بینم حتی اگر اهل یک جای دیگر دنیا بودم ـ شاید قطب شمال ـ باز یک روز، شهرزاد درونم، واو به واو همین قصه ها را روایت می کرد برای مردمش، دور آتشی کهن، به رسمی دیرینه وقتی زنان قبیله اش پوست روباه را کوک می زدند برای تن دخترانشان با دست هایی که بوی ماهی نمک سود می داد.
اکنون که فکر می کنم، می بینم شبیه مادرم، شبیه مادران مادرم، شبیه شجره ی مؤنث هر زن که قرن ها زیسته، شهرزادم.....