سبد خرید شما خالی است.
... مرد می خندد. چرا می خندی؟ مرد از خنده ریسه می رود. دستش را تکان می دهد. می یام خاموشش می کنم. چرا می خندی؟ برو به خواهرت بخند. نمی دونم چرا، یه دفعه، اومد تو ذهنم. دوباره، می خندد. اشک های خنده را پاک می کند و دوباره، به تلویزیون نگاه می کند. گفتم به چی می خندی؟ می گم میز قهوه ای نگیریم، خیلی تکراریه. دوباره، مرد از خنده نقش زمین می شود. با توام. چرا می خندی؟ مرد متوجه عواقب خنده اش می شود. کمی خودش را جمع وجور می کند. اما، هنوز، پس خنده هایش، چند ثانیه یک بار، ول می شوند. آخه ناراحت می شی. می گم بگو. داری می ری رو اعصابم. چرا جوش می یاری؟ زن با عصبانیت در حمام را می بندد...