مغز از دو روش حمله کردن و طرد کردن برای مقابله با دنیا استفاده میکند. دیدگاه مغز نه نسبت به دنیا دیدگاهی سرشار از خصومت، اضطراب، رقابت و تهدید است که باعث میشود این مغز ظرفیت بسیار کمتری برای رفع و رجوع شرایط دشوار یا دستیابی به درکی روشن از خود و دیگران داشته باشد. کودکانی که از طریق یک مغز نه به دنیا نزدیک میشوند، تحت کنترل موقعیتها و احساساتشان هستند. آنها به شدت هیجانی میشوند و در تغییر هیجاناتشان ناتوان هستند و به جای اینکه راههای سالمی برای پاسخ به واقعیتهای اطرافشان بیابند، مدام شکایت میکنند. آنها اغلب هنگام مواجهه با موقعیتهای جدید نگراناند و به جای اینکه با گشودگی و کنجکاوی حاصل از مغز بله تصمیم گیری و عمل کنند، مدام نگران اشتباه کردن هستند. خصومت اغلب حاصل وضعیت مغزی نه است. آیا شما موقعیتی مشابه با هر یک از موقعیتهای بالا در خانه داشته اید؟ اگر شما صاحب فرزند هستید حتما این گونه موقعیتها را تجربه کرده اید. حقیقت این است که گاهی اوقات همه ما، هم کودکان و هم بزرگسالان به طور مشابه وارد حالت مغزی نه میشویم. در این حالت انعطاف ناپذیر میشویم و با شرایط و مسائل واکنشی برخورد میکنیم؛ اما میتوانیم این حالت را تشخیص داده و روشهایی را یاد بگیریم که به کودکانمان کمک کنیم وقتی از حالت مغزی بله خارج شدند به سرعت به آن برگردند؛ و مهمتر اینکه ما میتوانیم ابزارهایی را در اختیار آنها قرار دهیم که خودشان این کار را بکنند. کودکان کوچکتر بیشتر از کودکان بزرگتر و بزرگسالان در حالت مغزی نه قرار میگیرند. به نظر میرسد که این مغز نه برای یک کودک سهساله معمول و از نظر رشدی طبیعی است؛ مثلا وقتی سازدهنیاش خیس میشود به شدت گریه میکند. حتی اگر خودش آن را در ظرف شویی پر از آب انداخته باشد؛ اما همزمان با رشد، کودک ما میتوانیم از او برای ایجاد توانایی تنظیم خود، سربلند بیرون آمدن از سختیها و مشکلات و درک تجربههای خود و دیگران حمایت کنیم. در این حالت به تدریج نه تبدیل به بله میشود.