سبد خرید شما خالی است.
خانم جان اینجوری بود. اگر یکی اذیتش می کرد، پوستش را می کند. اگر تنهایی به سراغش می آمد و اذیتش می کرد، حسابش را می گذاشت کف دستش. اگر دلش می گرفت و برای بچه هایش تنگ می شد، هزار جور کَلَک سر هم می کرد و تلفن را برمی داشت و به بچه هایش زنگ می زد. خانم جان اینجوری بود. یک پیرزن کوچک خیلی بلا و بازیگوش که فکرها و کارهای عجیب و غریبی به سرش می زد.