سبد خرید شما خالی است.
بابای الفی فکر می کند این خوب است که آدم بتواند از خودش دفاع کند. او می گوید: "آدم باید بتونه از خودش دفاع کنه... ضربه رو جواب بده. مشت بزنه! درست مشت بزنه..." خوب... حالا... وایستا. بیا! چند تا ضربه بهت نشون بدم. بیا، یه دعوا با هم تمرین کنیم. الفی هیچ علاقی ای ندارد. اما شاید بابا ناامید بشود. به همین خاطر الفی کمی با بابا تمرین می کند و چند تا ضربه یاد می گیرد. بابا تشویقش می کند: ببین! آفرین! تو می تونی، آره. بزن! آفرین پسر! حالا دیگه می تونی.