«دکترین شوک» این سان عمل می کند: در اثر فاجعه اصلی (مثلا یک کودتا، حمله ای تروریستی، فروپاشی بازار، جنگ، سونامی، یا توفان)، یک حالت شوک همگانی بر تمام جمعیت مستولی می شود. درست همان گونه که موزیک کرکننده و ضربات درون سلول بازجویی زندانی را سست می کند و به راه می آورد، فرو ریختن بمب ها، موج ترور، و توفان های درهم کوبنده نیز در خدمت سست کردن و به راه آوردن کل جامعه قرار می گیرد. درست مثل زندانی وحشت زده ای که نام رفقایش را لو می دهد و از باورهایش روی گردان می شود، جوامع شوکه شده نیز غالبا از چیزهایی که در حالت عادی سرسختانه از آن ها محافظت می کردند دست برمی دارند. آنچه بر سر انسان های قربانی شوک و آنچه بر سر جوامع قربانی شوک آمده است به نوعی با یکدیگر مرتبط است: همه این ها تجلیات متفاوت یک منطق واحد بسیار دهشتناک است.
نظریه پردازان و مجریان دکترین شوک یقین دارند که آن «لوح سپید و نانوشته» ای را که در آرزویش هستند فقط گسستی بزرگ می تواند برای آن ها ایجاد کند. فقط در برهه هایی این چنینی یعنی لحظات انعطاف، که مردم برای ترک مواضع قبلی آمادگی روانی پیدا می کنند، و از نظر جسمانی از شیوه سابق زندگی یا محیط زندگانی خود ریشه کن می شوند دست اندرکاران سرمایه داری فاجعه آستین ها را بالا می زنند و کار ساختن دنیا از نو را آغاز می کنند.
همچون این اقتصاددانان بازار آزاد (که به اعتقادشان، فقط فاجعه ای در ابعاد کلان می تواند زمینه را برای «اصلاحات» کذایی شان فراهم آورد)، دکتر کامرون رئیس انستیتوی روانپزشکی دانشگاه مک گیل کانادا نیز باور داشت که با وارد آوردن یک رشته شوک به مغز انسان ها، می تواند ذهن های معیوب را تهی کند و از هر چیز بزداید، و سپس بر آن «لوح های پاک نانوشته»، از نو، شخصیت هایی نوین را ترسیم کند.