میردال علت توسعه نیافتگی ممالک عقب مانده را در عوامل خارجی جست وجو می کند. او نابرابری های بین المللی را بر خلاف نظریه های قبلی رو به رشد می بیند. تئوری های قدیمی به هیچ وجه توضیحی درباره علت وجودی نابرابری های موجود در سطح بین المللی و روند رشد آنها به دست نمی دادند که این مساله باعث شد تا میردال به انتقاد از تئوری های مرسوم تجارت بین المللی بپردازد و نظریه اش را درباره قطب های توسعه و آثار آن ارائه کند. از نظرگاه او به طور معمول هیچ گونه گرایشی به برقراری تعادل به طور خودکار، در سیستم اجتماعی وجود ندارد؛ زیرا یک سیستم اجتماعی به خودی خود هیچ گونه تعادلی را بین نیروها برقرار نمی کند. بلکه، برعکس، سیستم اجتماعی مایل است از وضعیت تعادل دورشود. او همچنین به چرخه ساختارها باور دارد؛ به طوری که فقر، فقر می آورد؛ اما با این تفاوت که فقر مرحله دوم از فقر مرحله اول بیشتر و شدیدتر است؛ پس این یک چرخه دورانی است؛ اما، چرخه ای که در مرحله بعد آن انباشتگی آثار نامساعد بیشتر از مرحله قبل است. به نظر میردال، به طورکلی تجارت بین ممالک پیشرفته وتوسعه نیافته، فاصله نابرابری بین آنها را نه تنها کاهش نمی دهد، بلکه به گونه ای ممکن است موجب افزایش نابرابری نیز بشود.