یکی از برجسته ترین مضامین، ناگزیربودن مزرعه ی حیوانات در سراسر لایه بندی اجتماعی و طبقاتی است و همین طور مشکلات طبقات کارگری، به ویژه در روابط شان با نهادهای قدرت. در حقیقت، تحلیل مزرعه ی حیوانات از دیدگاه مارکسیستی سخت نیست.
جورج اورول (با اسم مستعار اریک بلیر) که در بنگلاش متولد شد و در ایتون تحصیل کرد؛ بعد از خدمت به پلیس امپریال هند در برمه، برای کسب درآمد از رمان ها و مقاله های خود به اروپا بازگشت. او در اصل یک نویسنده ی سیاسی می باشد که بیشتر وقت خود را به توجه به یک فرد با احساسات قوی و تنفر قوی، متمرکز کرد. او مخالف تک حزب گرایی است و در زمان جنگ داخلی اسپانیا در نیروهای وفادار به دولت خدمت کرد. علاوه بر قلعه حیوانات، آثار او شامل یک رمان بر اساس تجربه ی او به عنوان پلیس استعمارگر، روزهای برمه، دو مطالعه ی اصلی درباره ی فقر، فلاکت در پاریس و لندن و جاده ای به سمت اسکله وایگان، داستان تجربیات او در جنگ داخلی اسپانیا، پیوستن به کاتالونیا، و رمان های فوق العاده درباره ی پیشگویی سیاسی که موضوع آن بر سر زبان ها می باشد، است.
گفته می شود هنگامی که مزرعه حیوانات به چاپ رسید، کتاب را در میان کتاب های کودکان قرار داده بودند و جورج اورول خودش به کتابفروشی ها می رفت و آن ها را متقاعد می کرد که جایگاه این کتاب در میان کتاب های کودکان نیست. چه بسا خوانندگانی که با کارهای اورول آشنایی ندارند نیز در برخورد اول با رمان مزرعه ی حیوانات نسبت به آن دید خوبی نداشته باشند و فکر کنند که این رمان مناسب آن ها نیست.
داستان این کتاب درباره حیوانات «مزرعه ی اربابی» است که به آقای جونز تعلق دارد. جونز مردی است که بیشتر اوقات مست می کند و به شکل مناسبی به امورات مزرعه و حیوانات رسیدگی نمی کند. در میان حیوانات مزرعه ی آقای جونز، خوک پیری به نام میجر وجود دارد که از آبرو و احترام ویژه ای میان حیوانات برخوردار است. اما میجر، بسیار پیر است و در این روزهای آخر عمرش می خواهد تمام اندوخته ی حکمت و معرفت خود را در اختیار دیگر حیوانات قرار دهد. به همین خاطر یک سخنرانی هیجان انگیز و باشکوه درباره آینده درخشان، درباره آزادی و درباره انقلاب حیوانات مزرعه علیه موجودات دو پا ارائه می کند. سخنرانی که چشم دیگر حیوانات را باز می کند.
وقتی میجر پیر می میرد، حیوانات که حالا آگاه تر از قبل بودند مشغول انجام کارهای مخفیانه و آموزش دیدن به سرپرستی دو خوک به نام های اسنوبال و ناپلئون می شوند. چند ماه بعد وقتی اوضاع مزرعه وخیم تر می شود، حیوانات قیام می کنند و انسان ها را از مزرعه فراری می دهند. انقلاب آن ها موفقیت آمیز بود و اکنون نام مزرعه ی اربابی به مزرعه ی حیوانات تغییر کرده است. همه چیز عالی و در بهترین حالت ممکن است. حیوانات بر اساس سخنرانی و دانشی که از میجر پیر کسب کردند اکنون برای خود هفت فرمان نیز تعیین کرده اند:
- هر موجودی که روی دو پا راه برود دشمن است.
- هر موجودی که روی چهار پا راه برود یا بال داشته باشد، دوست است.
- هیچ حیوانی حق ندارد لباس بپوشد.
- هیچ حیوانی حق ندارد در تخت خواب بخوابد.
- هیچ حیوانی حق ندارد مشروب بنوشد.
- هیج حیوانی حق ندارد حیوان دیگر را بکشد.
- همه ی حیوانات با هم برابرند.
در ادامه همه چیز خوب پیش می رود تا این که کم کم مشکلات و نیازهای متعدد خود را نشان می دهند. در این میان ناپلئون (یکی از خوک ها که نقش اصلی در انقلاب داشت) نیز از قدرت خود لذت می برد.
به نقل از فراگفت