افسانه ها و داستانهای قدیمی برای بسیاری از ما حسی نوستالژیک به همراه دارد؛ حسی که می گوید باید منتظر شنیدن داستان یا افسانه ای باشیم که گاهی ما را سالها و قرنها به گذشته میبرد و حسی مشترک میان ما و گذشتگانمان تداعی میکند و گاه شرح حالی از انسانی نامعلوم پیش رویمان می گذارد که در فضا و زمانی نامشخص، روایتگر حکمتی برای ماست. این افسانه ها به هر شکل و شیوه ی روایی، در دو عامل مشترک هستند. نخست، بودن خداوند و ناظر بودن او بر اعمال ما که به صورتی مشترک و با بیان عبارت یکی بود یکی نبود همواره بیان می شده است و دیگری عبارت کلاغه به خونه ش نرسید در پایان هر داستان و افسانه که عنوان می کند با به پایان رسیدن این داستان، حکایت زندگی انسانی و کسب تجربه و شنیدن، کماکان باقیست.
غلاغه به خونه ش نرسید اثر ابوالفضل زرویی نصرآباد، طنز پرداز نامی معاصر نیز با نگاهی به این دو عنصر مشترک در افسانه های و قصه های کهن ایران و جهان و با طنزی نرم و لطیف آکنده با هجو نوشته شده است که عمده این هجویات، به نگاه انتقادی زرویی به مناسبات مادی و اجتماعی در زندگی معاصر ما در جامعه ی شهری باز می گردد.
زرویی در این اثر روایت های طنزآمیز خود از افسانه های ماندگار نقل شده به صورت دهان به دهان و مکتوب را پس از سالها مطالعه روی افسانه ها و مَثَلهای فرهنگ ها و کشورهای مختلف جهان به صورت متون هجوآمیز و خلق نقیضه بر آن افسانه ها ایجاد کرده است. به عبارت دیگر وی کوشیده تا دغدغه ها، آرزوها و اشتباهات انسان امروز را به صورتی طنزآمیز و در قالب افسانه هایی مدرن بازنویسی کند.
بر پایه ی این نگاه در این اثر، هر مخاطب به فراخور قومیت یا ملّیت خود، ریشه های مشترک فرهنگی با دیگر ملل و اقوام را می جوید و در نگاهی طنزآمیز و هجوآلود، نسبت زندگی فعلی خود با آن افسانه و غایتش را کشف می کند.
شخصیت های خلق شده در این اثر، توسط زرویی و به شکل و شمایل سنتی و قدیمی انتخاب شده اند؛ با این حال به شدت مدرن و امروزی به نظر می رسند. افسانه ی دختری که با استفاده از اینترنت و چَت در مَسنجر دنبال شوهر می گردد، شاهزاده ای که به قاچاق کالا مشغول است، شترمرغی که پرواز می کند و جعبه ی سیاه هم دارد، نمونه هایی از این افسانه هاست که میتوان روایتی طنزآمیز و البته حکمت آمیز از آنها در این اثر جستجو کرد.
نگاه زرویی گاه در این اثر از طنز تلخ اجتماعی به سمت خلق موقعیت هایی هجوآلود نیز گسترش پیدا کرده است که در صورت رهایی از خندیدن به موقعیت و شخصیت خلق شده، شاید بتوان فرصت اندیشیدن به آن را نیز پیدا کرد. داستان مرد جوانی که یک روز برمی خیزد و می بیند یک دُم واقعی درآورده، یا سرگذشت جوان نیکوکاری که به خاطر دعای خیر پیرزنی، هر روز صبح با رنج و مرارت بسیار، تخم طلا می گذارد، از این دست افسانه هاست.
در کتاب سخنگوی غلاغه به خونه ش نرسید با صدای گرم و گیرای نیما رئیسی و موسیقی مهدی زارع، فرصت همراهی با طنازیهای زرویی نصرآباد به نوعی دلنشینتر و به یادماندنیتر فراهم آمده است.