سبد خرید شما خالی است.
کتاب حاضر، داستانی با زبان و فضای مناسب دوران نوجوانی و جوانی برای این گروه های سنی گذاشته شده است. در داستان می خوانیم: «دانا» و پدرش «دلسوز» صاحب باغی زیبا با درخت های متفاوت به نام «باغ بلور خرمالو» بودند. بعد از مرگ «دلسوز»، «دانا» به جای پدرش از باغ مراقبت می کرد. تنها یاور او پیرمردی به نام «بابا شالی» بود که در آبیاری باغچه ها و سبزی زارها به دانا کمک می کرد. از بس دیگران وارد باغ شدن و به درخت ها و باغ آسیب رساندند، چهار طرف باغ را دیوار کشیدند و درب بزرگ و محکمی کار گذاشتند ... .