سبد خرید شما خالی است.
«گوهر» بعد از ازدواج با «باقر» صاحب نه فرزند می شود که یکی از آن ها «مراد» نام داشت. بعد از گذشت سال ها باقر برای تأمین مخارج زندگی به کویت سفر می کند. مراد که پسر بزرگ تر خانواده است در نبود پدر، تا حدودی نیازهای مالی خانواده را تأمین می کند. او کارهای مختلفی را انجام می دهد که از جمله آن ها کار در کارخانه ی شیر پاستوریزه است. او طبق گفته ی رئیس کارخانه بایستی شیر اهالی روستا را به در منزلشان برده و به آن ها فاکتور بدهد. تا اینکه اتفاقات عجیبی رخ می دهد.