سبد خرید شما خالی است.
دوشنبه، بیست و چهارم ماه می، ساعت 11:32 ، «سلیم»، پسرعموی «تد» و و «کت»، سوار چشم لندن، بزرگترین چرخ و فلک اروپا شد و بعد، همراه آن، بلند شد و به سوی آسمان رفت. دوشنبه، بیست و چهارم ماه می، ساعت 12:02، گردش چرخ و فلک تمام شد و درهای آن باز شدند و مردم از آن بیرون آمدند. اما سلیم در میان آنها نبود!
بعد از ناپدید شدن غیرمنتظره ی سلیم، پلیس هیچ سرنخی از او به دست نمی آورد. بعد از ناامیدی پلیس از یافتن پسرعموی گمشده، تدوکت، علیرغم آنکه بسیار باهم اختلاف دارند، تصمیم میگیرند او را پیدا کنند. آنها سرنخ هایی در شهر لندن پیدا میکنند و تد، با روش منحصر به فردش در فکر کردن، به یافتن او نزدیک می شود...