نیکی قسم می خورد که از خانواده ی «ترور» محافظت کند، اما برای این کار مجبور است از دست آدم کش ها و مردم آزارهای اینترنتی فرار کند و از آزمون های جامع جان سالم به در ببرد؛ تازه، باید حواسش باشد که یک وقت معدلش کمتر یا بیشتر از بمنفی نشود! او همین طور که تلاش می کند از پس مسئولیت های هویت جدیدش بربیاید، می فهمد بزرگ ترین خطری که امنیت خانواده ی جدیدش را تهدید می کند توی جاده ی نیویورک به کارولینای شمالی نیست، بلکه جایی در گذشته ی خودش است...
در این داستان، پلیس به دنبال دختری ایده آل می گردد تا عضو خانواده ای شود که تحت تعقیب بدنام ترین م جرم های کشور هستند. آدم بدها دنبال خانواده ای می گردند که یک بچه داشته باشد، نه دو بچه؛ پس اضافه شدن دختر زبر و زرنگی مثل «نیکی» که خوب بلد است خرت وپرت هایش را پنهان کند، احتمالا همان چیزی است که پلیس دنبالش است.