«از چی می ترسی آقا خرسه»، داستان آقا خرسه است که از تمام وسایل خانه به خوبی مراقبت می کند و همه را تمیز و مرتب سر جایشان قرار می دهد. چیزی که بیشتر از همه دوست دارد، دوست پنبه ای اش اورساست. آنها همیشه همه ی کارها را با هم انجام می دهند اما یک روز آقا خرسه متوجه چیز عجیبی می شود. عنکبوتی به خانه ی آنها آمده و همه جا را پر از تارهای چسبناک می کند. آقا خرسه مطمئن است که عنکبوت اصلا با آنها جور نیست و دوست دارد هر چه زودتر این مهمان شلخته را پیدا کند. همه جا را می گردد و می گردد و می گردد. تا این که اتفاق وحشتناکی می افتد. آقا خرسه زمین می خورد و دست دوست پنبه ای اش کنده می شود. تمام تلاشش را می کند تا راهی برای کمک به دوستش پیدا کند. وقتی برمی گردد، می بیند عنکبوت به او کمک کرده تا مثل اولش باشد. آنجاست که آقا خرسه تصمیم مهم و مطمئنی می گیرد. او دیگر از شریک شدن خانه اش با یک دوست ناراحت نیست.