پیت بانینگ کلانتون ، پسر محبوبی در می سی سی پی بود – قهرمانی مدال گرفته در جنگ جهانی دوم ، پدرسالار یک خانواده برجسته ، یک کشاورز، پدر، همسایه و یک عضو مومن در کلیسای متدیست. سپس او ناگهان در یک صبح خنک ماه اکتبر خیلی زود از خواب بیدار می شود، با ماشین به سمت شهر می رود و جنایتی هولناک را مرتکب می شود. تنها چیزی که پیت در مورد کاری که انجام داده است - به کلانتر ، وکلای او ، قاضی ، هیئت منصفه و خانواده اش – می گوید این است: "من چیزی برای گفتن ندارم." او از مرگ نمی ترسید و حاضر بود انگیزه ی کارش را با خودش به گور ببرد.
در این رمان معرکه، جان گریشام برخلاف رمان های قبلی است ، ما را به سفری باورنکردنی می برد ، از جیم کروی جنوبی گرفته تا جنگل های فیلیپین در طول جنگ جهانی دوم. از یک پناهنده ی مجنون پر از اسرار گرفته تا سالن دادگاه کلانتون ، که وکیل مدافع پیت سعی می کند به طرز ناامیدانه ای او را نجات دهد.