سبد خرید شما خالی است.
روزی در کمال بی خبری همگان، جادو در تالهیون از بین رفت. این واقعه با انفجاری مهیب و از راه رسیدن یک کشتی پرنده همراه بود. این کشتی پر بود از بچه هایی که جادو در رگ هایشان جریان داشت، و چیزی هم از زادگاه و وطنشان به یاد نمی آوردند. «روک» و «دیریفت» دو تا از این بچه ها هستند. حالا جادو بنا دارد که مردم را آلوده به زهر خود کند. روک و دیریفت با وجود تمام تلاششان، نمی توانند چیزی از زندگی پیشین خودشان، قبل از آمدن به تالهیون را به یاد آورند. ولی رفته رفته معلوم می شود آن ها تنها کسانی هستند که ...