در این کتاب به این موضوع پرداخته می شود که چرا اقتصاد متعارف، اغلب به طور کامل نقش قدرت در تعیین پیامدهای اقتصادی را نادیده می گیرد. در این راستا به چالش های اخیر علم اقتصاد و مطالعات اخیر «توماس پیکتی» در کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» پرداخته می شود. سپس دو حوزه از علم اقتصاد، یعنی اقتصاد سیاسی و نظریه بازی همکارانه که حاصل کارهای مهم «جان نش» برای مسائل چانه زنی است، بررسی می شود. در ادامه مفهوم سازی قدرت با نگاهی به «نظریه قدرت بارتلت» مورد توجه قرار می گیرد. در پایان یک تابع اقتصاد سیاسی، ارائه و کاربردهای آن شرح داده می شود.
به وضوح قابل مشاهده و عیان است که اقتصاد نئوکلاسیک، تنها رشتهی علوم اجتماعی است که تا حد زیادی به نقش قدرت بیتوجهی میکند؛ به طوری که جدایی قابل توجهی میان مفهوم قدرت و مطالعات صورت گرفته در اقتصاد وجود دارد. در نوشتهی حاضر، استدلالمان این است که کمرنگ بودن موضوع قدرت در محافل اقتصاد متعارف، علاوه بر نقش تعیین کننده آن به شدت احساس میشود. علوم سیاسی و اجتماعی مکررا به مفهوم قدرت پرداخته اند؛ اما به طور کلی از سوی علم اقتصاد و نظریه پردازان حوزه انتخاب اجتماعی به صورتی ویژه نادیده گرفته شده است. بهتر است مفهوم قدرت، دوباره جای خود را در مطالعات اقتصادی چه به صورت نظری و چه کاربردی پیدا کند. با این حال، اگر به هسته اصلی نظریههای اقتصادی که در طول صد سال گذشته شکل گرفتهاند نگاهی بیندازیم، به طرز قابل توجهی جای خالی قدرت احساس خواهد شد. این علم، خالی از ملاحظات قدرت است.