سبد خرید شما خالی است.
می توانی
به کسی چیزی نگویی،
بی تفاوت و بی چراغ
ما تازه داریم آشنای دریا می شویم
با این لحظه های روشن
با کبریت و کلمه
دیگر از من
به کسی چیزی نگو
تو را به جان در،به جان دیوار
این ها می خواهند جانم را بگیرند
آهسته،آهسته
و نمی خواهند اصلاً
از انحنای ترد چشمانت برای یک بار هم که شده ببارم
دو به شک نباشی یک وقت
من بی نام، بی نشان
من صدای باران پشت پنجره
تو را به جان رؤیاهای مان
چیزی از من به کسی نگو،
ما تازه داریم
همپای پیاده راهی می شویم
که ازسهم ساده همین زندگی
نصیب مان شده است.