از زمان انتشار چاپ نخست کتاب استعاره و شناخت، حدود بیست سال می گذرد. در طی این مدت، اتفاقات زیادی در حوزۀ علوم شناختی زبان و به ویژه شناخت پژوهی، عصب پژوهی و نوروپسیکولوژی استعاره، افتاده است. از یک سو، دیدگاه ها و مدل های جدیدی فرا بالیده اند که نگرش پژوهشگران را به مسائل مربوط به درک استعاره، روش شناسی و سنجش متغیرهای وابسته به زمان واکنش، ترکیب کلمات، نقش تصاویر ذهنی، انگیزه و قصدمندی در استعاره تغییر داده اند و از سوی دیگر، حوزه های گسترده ای از علم و دانش بشری، از مدل سازی های علمی گرفته تا ادبیات، هنر، روان درمانی، تعلیم و تربیت، سیاست و تبلیغات، در ارتباط با استعاره قرار گرفته اند. به عنوان دو نمونه از این دامنه وسیع نظری و کاربردی می توان به کتاب های از مولکول تا استعاره اثر جروم فلدمن (۲۰۰۸) و استعاره هایی برای نوازندگان، اثر رندی هال برشتات (۲۰۰۵) اشاره کرد.
امروزه، دیگر از استعاره به عنوان زینت کلام و آرایه ادبی سخن نمی رود، بلکه به عنوان توانایی و ظرفیت مفهوم سازی و نیز قدرت و توانمندی گشتار در تفکر یاد می شود. جهان ما جهانی است متنوع و در حال تغییر و تحول. برای پی بردن به ویژگی بسیاری از اشیا، پدیده ها، رخ دادها و فرایندها نیاز به نوعی طبقه بندی وجود دارد. در پرتو این طبقه بندی است که هر چیزی به اعتبار چیز دیگری تعریف می شود.