بیشتر افرادی که پا به مشاوره فردی میگذارند، بیش از آنکه بخواهند راهی برای غلبه بر تردیدها و ناراحتیهایشان پیدا کنند در مورد اهداف خود تردید دارند. اهداف خاص از دل مشاوره نشأت میگیرند. مشاوران فردی عادت دارند که به روایت فرد از مشکلش توجه نامشروط نشان دهند و با بازخورد وارسی و پاسخهای همدلانه به فرد اطمینان دهند که مشکل را درک کرده جدی گرفته و تجارب درونی او را میپذیرند. مشاوران فردی به خوبی میدانند که شنیدن و باور حرفهای فرد عامل قدرتمندی در تخلیه هیجانی، اطمینانیابی دوباره و مقدمهای آرام بخش برای کشف دشواریها و آشفتگیهای عاطفی او است.
در مشاوره با زوجها چه در جلسات مشترک و چه در جلسات فردی، موقعیت پیچیدهتر میشود. مشاور باید در همه حال موقعیت دو جانبه را حفظ کرده و دائما با هر دو نفر ارتباط برقرار کند. این همان بیطرفی است؛ نه به معنای دوری و فاصله گرفتن از مراجعان، بلکه یعنی اطمینان یابیم که هر دو نفر علی رغم دیدگاههای متفاوتی که درباره رویدادها و تجارب یکسان دارند، باور و شنیده شده اند. معمولا در مواجهه با تعارض، سرزنش، خشم و عصبانیت وجود دارد که در این بین مقصر دانستن دیگری این که او گناه خودش را نمیبیند مسبب مشکل است و کله شقی میکند هم قوز بالا قوز میشود. مشاوران زوجی کم تجربه احتمالا در این موقعیت سردرگم میشوند، چرا که چالشهای آن بسیار متفاوت از مشاوره فردی و متفاوت از توجه همدلانهای است که همیشه فقط به یک نفر داشتند. بیطرفی، مهارتی اساسی در خانواده درمانی است که مشاوران زوجی نیز باید آن را آموخته و به کار بگیرند و روایت درمانی نیز از این قاعده مستثنا نیست و این هم گواه دیگری است که نشان میدهد روایت درمانی برای مشاوره زوجی مناسب است.