حاکم جادوگری بی نهایت قدرتمند است که توانایی تبدیل خشن ترین دشمنانش را به خدمتکارانی وفادار دارد حتی آنان که جادویی برابر با جادوی او دارند. نیرومندترین قربانیانش ده تن تسخیرشدگان یا به طور خلاصه تسخیرشدگان خوانده می شوند. با یاری همسرش، بانو (کسی که مهارت جادوگری اش در رتبه ی دوم پس از حاکم است) قلمرویی می یابد که برای شرارت بی همتاست. آن مکان را شخصی شورشی به نام رز سپید برانداخته است ولی نه آن زن و نه هیچ جادوگر شورشی دیگری آن قدر قدرتمند نبودند که بتوانند حاکم، بانو یا تسخیرشدگان را نابود سازند. نهایت کاری که از پس آن برآمدند بیهوش کردن آن ها و محبوس کردن شان بود. زندان شان مکانی با نام ماهورتپه بود. آن ها درون تپه های ماهور مدفون شده بودند.
پس از گذشت چهار قرن، جادوگر بومنز با گذر از ماهورتپه بانو را بیدار می کند تا از او مهارت هایش را بیاموزد. بانو کنترل را به دست می گیرد و آزاد می شود؛ بومنز را در حالت روحانی نیمه نامیرایی اسیر می کند. سپس تسخیرشدگان را آزاد می سازد اما به حاکم خیانت و او را همان جا رها می کند و برای احیای امپراتوری به پیش می رود. همانند گذشته، شورشی ها برخاستند و این بار محفل هجده تن رهبری شان می کرد. محفل متشکل از جادوگرانی بود که به تنهایی یارای مقابله با تسخیرشدگان را نداشتند اما همواره در اهداف شان متحد بودند. از سوی دیگر تسخیرشدگان به همان مقدار که با شورشی ها جنگ دارند، میان خودشان نیز در نزاع هستند.
از سویی دیگر گروهان سیاه از طرف یکی از تسخیرشدگان با نام روح بند ناخواسته و ناآگاه به خدمت بانو درمی آیند و به خواست او می جنگند. طبیب سرگذشت گروهان را در این دوره ی پرمخاطره بازگو می کند...