سبد خرید شما خالی است.
دستش گرم بود، در را که بست بازى را شروع کردم، همان جا توى هال روى زمین نشستم و چادر سفید را تا روى ابروهایم کشیدم. به خانه بخت خوش آمدى. چیزى نگفتم و به اطراف نگاه کردم، خانه بزرگى بود، ظاهراً سه اتاق خواب داشت.
خانم دکتر محمدجانى هم استاد فلسفه است و هم اهل داستان. این زن مرموز که در کلاسهاى فلسفه اش جدیتى غریب دارد، در بعدازظهرهاى جلسه هاى داستان انسانى دیگر است: مهربان و صمیمى. و آیا همین نمىتواند دلیلى باشد براى گلبانو بودن او؟ زنى که خواسته و ناخواسته در دشوارترین وقایع تاریخ معاصرمان نقش آفرینانه حضور داشته و با این همه بازیگرى بوده است در دست مردانى بازیگردان؛ مردانى که هر یک بنا به هواى خود حضورش را نقش و نام بخشیده اند.