در بخشی از مقدمه کتاب می خوانیم:
اول این که تاریخ هر جامعه و هر کشوری صرفاً شرح حال بزرگان، امیران، پادشاهان و الزاما شرح لشکرکشی های آنان و به تبع آن عیاشی ها و تعداد زنان حرم سراهای آنان نیست... و اگر در این کتاب عمدتاً بر شرح حال این بزرگان!! برمی خورید همان طور که قبلاً به آن اشاره شد به دلیل برداشتی است که من از مطالعه ی تاریخ سرزمین مان به منظور پیدا کردن علتی از علت های نابه سامانی های امروزین جامعه مان کرده ام و به آن پرداخته ام... و الا در لابلای سطور همین تاریخ پر از وحشت، اضطراب و تملق، کم نیستند مقاومت ها، دلیری ها و قیام های ملی در مقابل حکام مستبد و ظالم داخلی و نبرد و مقابله با مهاجمان و بیگانگان و دفاع از این سرزمین، که شرح آن خود می تواند جلوه و تصویر دیگری از تاریخ کشورمان باشد...
دوم آن که اگر سراسر تاریخ پادشاهان و امیران و حکام کشورمان را پر از شقه کردن، چشم درآوردن و قطع کردن دست، پا و زبان می بینیم، نباید این تصور غلط برایمان ایجاد شود که این شیوه و روش انحصارا معمول شرق و کشورمان بوده است! واقعیتی است تلخ که تاریخ بشر، اعم از شرقی و یا غربی آن، مملو است از این گونه رسم و آیین های ملک داری!! و رعیت پروری!!..
سوم این که در شکل گیری و روند تاریخمان هرگز نمی توانیم نقش «موقعیت جغرافیایی» و حدفاصل قرار گرفتن آن را بین شرق و غرب، ولو با تعابیر مختلف، «چهارراه حوادث»، «پل پیروزی» و... هم چنین شرایط آب و هوایی آن را نادیده بگیریم... وسعت قابل توجه آن، کمبود باران و آب، اندک بودن زمین های قابل کشت و کوهستان هایی با قابلیت فراوان پناه گیری، همه و همه در شکل گیری ویژه گی های اجتماعی این کشور نقش داشته اند. این واقعیات را نه می توان و نه باید در ارزیابی تاریخمان وانهاد.