سبد خرید شما خالی است.
"الکساندر" حتی در چهارسالگی می دانست که انسانی نفرین شده است، او به هر موجود زنده ای دست می زد، از بین می رفت و به فاصله ی چند ثانیه متلاشی می شد. غیر از مادرش "المپیاس" و رزم آرا "پارمنیون" ، هیچ کس نمی توانست به او نزدیک شود. دلیل آن وجود روح آشوب، شیطانی نامیرا بود که در هنگام تولد با او درآمیخته بود. "درای کور: زنی شفاگر، همراه "اسطوره" جادوگر هر چه سعی در جلوگیری از تولد این پسر کردند موثر واقع نشد و او به دنیا آمد. اما آنها دست از تلاش برنمی داشتند تا شاید بتوانند روح آشوب درون الکساندر را شکست دهند و امیدوار بودند بتوانند به او کمک کنند تا به جای زجر و عذاب برای تمام دنیا، روح انسانی اش را به دست آورد.